ماه کجاست؟
امشب آن را نمی بینم تا با آن به دیدن آن کسی بروم که برای من هست اما من برای او ...
آیا او هم مانند من است نمی دانم.
صدای سکوت آنقدر زیاد است که گوش هایم را کر کرده
وتیغ تاریکی آنقدر تیز است که چشمانم را نابینا ساسخته
واما تنهایی
تنهایی من با خودم
من فکر خودم را می خوانم وخودم فکر من را
ومن فکر می کنم
خودم:فکر چه کسی را؟فکر چه چیزی را؟
خودت می دانی هما ن کسی می توانم با آن بشنوم و ببینم
او کیست
او کسی است که ماه ما را پیش او می برد
آیا او ما را دوست دارد
نمی دانم ولی ما او را دوست داریم تا ابد مثل ابدی ها
چقدر سخته وقتی کسی را دوست داری و نتونی بهش بگی
چو عاشق می شدم گفتم ربودم گوهر مقصود
ندانستم که این دریا چه موج خون فشان دارد
|
امتیاز مطلب : 131
|
تعداد امتیازدهندگان : 37
|
مجموع امتیاز : 37